جدول جو
جدول جو

معنی سرچر کردن - جستجوی لغت در جدول جو

سرچر کردن
(حَ شُ دَ)
سرچر کردن مزرعه در آن وقت است که کشت هنوز سبز است و تخم ندارد. گوسفند و امثال آن را به چرا داشتن تا ستور یک بار کشت تازه روئیده را بچرند و این را در بعض کشت ها برای قوت گرفتن کشت بچرند. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
دور شدن ناگهانی و با سرعت زیاد از موضع خطر، دور شدن از دسترس و نظارت کسی،
کنایه از تن ندادن و تسلیم نشدن در برابر کار یا وضعیتی مثلاً فرار از خدمت سربازی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سوار کردن
تصویر سوار کردن
کسی را بر مرکب نشاندن، بر نشاندن، جا دادن چیزی بر روی چیز دیگر مثل جای دادن نگین بر روی انگشتری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سرند کردن
تصویر سرند کردن
بیختن خاک و شن یا چیز دیگر با سرند، غربال کردن، چیزی را در غربال یا موبیز ریختن و تکان دادن که نرمۀ آن بیرون بیاید و نخاله اش باقی بماند، بیختن، بیزیدن، ویزیدن، بیز، پالاییدن، پرویختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چر چر کردن
تصویر چر چر کردن
خوش چریدن، خوب خوردن و خوش بودن، مالی پیدا کردن و با آن به عیش و خوشی گذرانیدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قرقر کردن
تصویر قرقر کردن
سخنان درشت و زیرلبی گفتن از سر خشم و به حالت اعتراض، قر زدن
فرهنگ فارسی عمید
(اَ / اِ کَ دَ)
مالی یافتن و با آن معاش گذرانیدن. از ثروت بادآورده ای امرار معاش کردن، خوردنی بمرور یافتن و خوردن. رجوع به چرچر شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از قرفر کردن
تصویر قرفر کردن
بمزاح، لباس بیرون خانه پوشیده، مهیای رفتن به بیرون شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرمر کردن
تصویر مرمر کردن
به مرمر افتادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرور کردن
تصویر مرور کردن
گذشتن عبور کردن، کتاب و رساله ای را سریعا مطالعه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرکر کردن
تصویر کرکر کردن
خندیدن نه به حد، با اقل معاش زندگی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ورور کردن
تصویر ورور کردن
پرحرفی وراجی عر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
جای گرفتن نشستن، آرام گرفتن، تمام کردن ختم نمودن، مقرر کردن معین کردن، قصد کردن آهنگ کردن، عهد کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گلوی حیوانی را بریدن ذبح کردن: مرغ را غرغر کرد. زیر لب از روی خشم و ناراختی سخن گفتن غر زدن: زود برگشت آن جعل از بوستان رفت و غرغر کرد پیش دوستان. (بهار)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غرور کردن
تصویر غرور کردن
تکبر داشتن نخوت داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سوار کردن
تصویر سوار کردن
کسی را بر مرکوبی نشاندن تا از جایی به جایی رود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
اخراج غیر عادی هوای محتوی در ریه توام با صدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرند کردن
تصویر سرند کردن
غربال کردن (غلات خاک و شن زغالء غیره) به وسیله سرند
فرهنگ لغت هوشیار
کندن و پاکندن برگهای چیزی چون گل و مانند آن: گلی را که در دستش بود پرپر کرد. بر آمدن آواز پرش مرغان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
قتل سیاسی با اسلحه
فرهنگ لغت هوشیار
گریختن جستن که نتوانی ز بند چرخ رستن ز تقدیری که یزدان کرد جستن (ویس ورامین) گریختن جستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چرچری کردن
تصویر چرچری کردن
((چِ چِ یا چَ چَ. کَ دَ))
عیش کردن، خوش گذرانی کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سر بر کردن
تصویر سر بر کردن
((~. بَ کَ دَ))
سربلند کردن، سر درآوردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غرغر کردن
تصویر غرغر کردن
Rant, Growl, Rumbling, Snarl, Splutter
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
Abscond, Elude, Escape, Flee, Scamper
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
Assassinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
Cough, Wheezing
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از سرگرم کردن
تصویر سرگرم کردن
Amuse, Entertain, Kid
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
Snoring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
fugir, eludir, escapar, correr rapidamente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ترور کردن
تصویر ترور کردن
убивать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
храп
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرگرم کردن
تصویر سرگرم کردن
развлекать , играть
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از سرفه کردن
تصویر سرفه کردن
кашлять , свистящий
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از فرار کردن
تصویر فرار کردن
сбегать , уклоняться , убегать , юркать
دیکشنری فارسی به روسی